-
چند تا نصیحت خواهرانه
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 10:47
بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یه سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفت و گوی عمرت و داشتی. ما واقعاً تا چیزی رو از دست ندیم قدرش و نمیدونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره بدست نیاریم نمیدونیم چی رو از دست دادیم. اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم...
-
در این خانه غریبم
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 12:00
بگردین بگردین، در این خانه بگردین در این خانه غریبم ، غریبم غریبانه بگردین غریبانه بگردین یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه او نیز پی لانه بگردین پی لانه بگردین نسیم نفس او به من خواه چه خواه بود همین جا همین جا همه خانه بگردیم چه شیرین و چه خوش بو کجا کجا هــــــــــم ره او چه شیرین و چه خوش بو کجا کجا...
-
سفرنامه
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 11:03
می میرم برات نمی دونستی می میرم بی تو بدون چشات رفتی از برم تو نمی دونستی که دلم بسته به سازصدات آرزومه که نمی دونستی که من می میرم برات عاشقم هنوز نمی خواستی که بمونی و بسوزی به سازه دلم گفتی من میرم نمی خواستی بری تا فرداها گل خوشگلم برو راهی نیست تا فرداها از آب و گلم سفرت به خیر اگه میری از اینجا تک وتنها تا یه...
-
از خودت شروع کن
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 11:53
چند روز پیش رفته بودم دفتر بابا بزرگ گرام، یه تابلو تو اتاقش جیق میزد که تورو خدا به من توجه کنید، بابایی وقتی دید به تابلو نگاه میکنم خندید و گفت پاشو بخونش حوصله خوندن و نداشتم ولی نخواستم حرفشو زمین بندازم پاشدم و اونو خوندم : از خودت شروع کن این نوشته در کنار قبر یک اسقف در محله ای در شهر لندن به چشم میخورد در...
-
کاش....
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 16:53
نشانی از تو ندارم ... اما نشانی ام را برای تو مینویسم در عصرهای انتظار در حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو ... کلبه ی غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زده کنار مرداب آرزوهای رنگی ام .. در کلبه را باز کن ... به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن مرا خواهی دید...
-
کاش....
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 10:27
حرف های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتن است باز همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه باخبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود. آی... ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود
-
پروانه
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 14:52
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن ار سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثه...
-
محرم
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 10:36
دل دریا، دل بابا، دل طوفانی ابرا، چششون به چشم ماهه کنار تربت زهرا دل بابا فاتح جدال خیبر اونی که مرد نبرده تیغ ابروش ذوالفقاره صاحب دستمال زرده حالا روی خاک حسرت همنشین غم و درده دست به زانوهاش گرفته غم فاطمه چه کرده شب بارون شب هجرون شده دل بی سرو سامون دل آسمون گرفته در شب شام غریبون شب بارون دل دریا دل بابا دل...
-
بارون
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 11:44
انگشتان نرم و پر طراوت باران که به شیشه پنجره اتاق میخورد از آن حالت خلسه بیرون میآیم پشت پنجره می ایستم و به خونرنگ پهنه آسمان و اشکهای ناب که با سخاوتی وصف ناشدنی بر گرده زمین میریزد چشم میدوزم دستم را ستون چانه کرده و به رازهایی می اندیشم که شب پردهدار آن است رازهایی که شیطنتهای من لایه ای به روی آن کشیده تا...
-
همه رادوست میدارم
شنبه 30 دیماه سال 1385 09:30
همه را همه را دوست میدارم هم او را که ما را میبیند و انگار که نمی بیند هم او را که تنها به نامی از او دلخوشیم هم او را که خداحافظ ما را می شنود و نمی شنود بالا می رود هم او را که سلام ما را شانه میاندازد بالا هم او را که میگفت با هم باشید که گفت: باتو با هم و با اوییم حتی هم او گرچه میدانستیم که با خود خود هم...
-
کاش.....
جمعه 22 دیماه سال 1385 10:37
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم. وقتی او تمام کرد من شروع کردم. وقتی او تمام شد من آغاز شدم. و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
-
مطلب توجیهی
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 12:33
سلام به دوستای گل ببخشید این عروسمون داره پاشو از گلیمش درازتر میکنه البته اون گناهی نداره اطرافیانش اذیتش میکنن زورش به اونا نمیرسه سر منه بیچاره خالی میکنه منم چون دلم براش میسوزه کاری به کارش ندارم. به خیال خودش داره حرص من و در میاره منم که برام فرقی نمی کنه. امیدوارم فرزاد جون متوجه شده باشه که جریان از چه قراره...
-
چلمنگ پشندی!!!!!!!!
شنبه 16 دیماه سال 1385 16:10
سلام دوستان عزیز توجه توجه این اطلاعیه به کمک یک متخصص چشم و گوش و حلق و بینی و معدوی و کلیه جات نوشته شده این بلاگ متعلق به یک دختر جوان و حدودا بیست و سه ساله است که کارمند بوده بیسار موقر و متین میباشد و البته این خانوم جوان در اوج هنر مندی و هنر ورزی دچار نوعی اختلال بینایی به اسم اختلال ۴ چشمی بودن میباشد.ایشان...
-
چند کلمه از دوست عروس( عروس بنفشه است)
جمعه 15 دیماه سال 1385 11:27
سلام به دوستایی که به خونه کوچیک و حقیر و در پیت من سر زدن ُ از همشون تشکر میکنم و خوشحالم از اینکه با اینکه تازه این خونه رو ساختم بازدید کننده داشتم و این مدیون دوست خوبم بنفشه هستم یه دوستی که اگه من نباشم اون از غصه دق میکنه و میمیره به بزرگی خودتون ببخشید که خونم مثل کله پاچه میمونه و هیچی نداره آخه تازه واردم...
-
یلدا
شنبه 2 دیماه سال 1385 11:47
یلدایم از چیزی تهی بود زیرخاکیهای وجودم را زیر و رو کردم در بساط بیبساطیام چیزی نیافتم جز انار خشکیده و بیطاقت تنهایی بر طاقچه کهنه دلم غبار دلتنگی از چهره رنگ پریدهاش زدودم و به آستان نگاهم سپردمش… نگاه کن برایت انار آوردهام خسیس و تبدار …