می میرم برات
نمی دونستی می میرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
آرزومه که نمی دونستی که من می میرم برات
عاشقم هنوز
اگه میری از اینجا تک وتنها تا یه شهر دور
بروکه رفتن بدون ما می رسه به یه دنیا نور
سفرت بخیر
برو گر شکستی ز من میتونی دوباره بساز
از دلی شکسته نا امید و خسته تو باز غروب
آرزوم بشی
سلام به همه دوستای گل
چند وقتی بود نبودم جاتون خالی با یکی از دوستام رفته بودم سفر
با اینکه سفر کوتاه و به ظاهر پوچی بود اما برای من عمق زیادی داشت چون با تموم شدن این سفر باید خودمو آماده می کردم برای مواجه شدن با یه سری مشکلات هر چند که امروز که دارم اینا رو مینویسم یه هفته ای ازاین موضوعات گذشته وهمه چی تموم شده امااین موضوع به درد تجربه هم نمیخورد
ببخشید که نمیتونم بیشتر از این براتون توضیح بدم ولی به خواهشی از همتون دارم اینکه وقتی میدونید عاقبت کاری که دارید شروع میکنید خوب نیست پس خودتونو اذیت نکنید اصلا شروعش نکنید
من تو این ماجرا داغون شدم
سلام دختر خوب نازنین شعرت که خیلی خوب ناز بود ولی چرا اینقدر وبت ساده چرا تو سه اش نمیدی چی میگه.....................
هی نشین غصه نخور٬ رفته که رفته... اگه دوستت داشت نمیرفت اون که رفته
چرا به درد تجربه نمیخوره؟ اتفاقاً بهترین درس رو خودت گفتی: وقتی میدونید عاقبت کاری که دارید شروع میکنید خوب نیست پس خودتونو اذیت نکنید اصلا شروعش نکنید
سلام جناب بوقی
اونی که رفته رو خودم بیرونش کردم
من مجیدم نمیدونم با من چیکار داری شایدم اینو برا همه سند کردی
ولی من به همه جواب میدم
راستی دزدی از وبلاگ اصلا کار خوبی نیست
مطالب منو ور ندار باشه
ممنونم