نمی خواستم برم
چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم
فکر میکردم اونا نمیخوان «شاید دایی داود بیشتر»
چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم
اما مث اینکه خواستن
آخه اونا مهربونن
و
رفتم. یعنی بردیم (ممنون)
تا رسیدن به اونجا نمی تونستم نفس بکشم. فقط گاهی حرف میزدم شک نکنی به حالم
نفسم مونده تو سینه چشم من به راه یاره
اون موقع که رفتید من کوچیک بودم هیچی یادم نیست
اما انگار الان برای من تازه رفتید مث کسی که عزیزشو تازه از دست داده چه حسی داره؟!
نمیدونم چجوری خودمو رسوندم سر قبرتون دلم می خواست رو قبرتون دراز بکشم دلم میخواست جیغ بکشم دلم می خواست همه بغضمو خالی کنم
این چند وقته خیلی گریه کردم
چرا خالی نمیشم
پ.ن :حرف هایی است برای نگفتن
به منم نمیگی یعنی؟