۱+۱ به هم زن = ۲ بهم زن = دو بهم زن

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

۱+۱ به هم زن = ۲ بهم زن = دو بهم زن

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

امروزم

گمان می کنم دیشب خواب رنگ پریده واژه ای را دیدم

یا پرنده ای بی پر در آسمان هفتم

یا پنج شنبه ای از اضطراب و پروانه

یا زمستانی نوزاد

حالا لهجه ام سبز شده و چشمهایم لای خواب دیشب جا مانده

هیچ کس نمی پرسد چرا سبز می پوشم

چرا شراب می نوشم

چرا دستهایم بوی ترانه گرفته

هیچ کس دلش برای پاییز پریروز تنگ نمی شود!

می خواهم بروم برای آینه گریه کنم

گاهی که صبح و ستاره به دیدنم می آیند و آسمان بنفش می شود

یادم می افتد که چه نسبت محرمانه ای با کلمه دارم

و یاد خاطره هایم  که همیشه حال مرا از آینه می پرسد

دیگر کسی بی ابهام از کنار باران عبور نمی کند

مثل تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می شوند

و من فکر می کنم آخرین بوسه ات روی کدام انگشتم بود...

باز صدایت راه می افتد و نام من پرنده می شود

باز آینه دست هایش را برای گریه های من تعبیر می کند

حالا تو هی بهانه بیاور.

همیشه کنار دلتنگی هایم باران به لکنت می افتد و بابونه و بوسه سبز می شود

چقد آواز کف گلویم چقدر قمری کف دستم

فقط

                              نمی توانم، گاهی نبودنت را بهانه نگیرم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد